یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی

"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
در پانزدهمین روز از ماه خدا در یکی از سالهایی که فرزندان آقا روح الله سودای آسمانها را داشتند به جرگه زمینیان پیوستم. آشنا به علوم آسمان و زمین و علاقمند به تاریخ معاصر ایران.این علاقه من را به سیاست کشاند ولی اهل سیاست نیستم، معتقدم سیاست "اهل"خودش را دارد و ما "اهلیت"آن را نداریم.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستم.
arrahimi@chmail.ir
اینستاگرام
https://www.instagram.com/ahmadrrahimi

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

الان در اتوبوس و به سمت مرز چزابه درحال حرکت هستیم.  تابلویی که الان از مقابلش ردشدیم  ایذه پنجاه کیلومتر و هفتگل صدوپنجاه کیلومتر را نشان میداد. ان شاءالله حول و حوش ساعت چهار و نیم پنچ صبح به مرز می‌رسیم و از انجا عازم کاظمین یا سامرا و یا نجف خواهیم شد که بستگی به شرایط انجا دارد.

دیروز ظهر تو محل کار که نشسته بودم ناخوآگاه ذهنم معطوف به نوشتن وصیت نامه شد.واقعا نمیدونم چی شد که این فکر به ذهنم رسید و هرچقدر میخاستم خودما به« اون راه »بزنم انگار بیشتر توجهم جلب میشد.  پیش خودم میگفتم قرار نیست برنگردم پس برای چی وصیتنامه!؟...خلاصه اینکه به این نتیجه رسیدم که این فکر اشتباه هستش وجمله «قرارنیست برنگردم» کاملا از لحاظ اعتقادی غلطه. بالأخره وقتی مجاب شدم بنویسم که دیدم کار از کار گذشته و چند ساعت مانده به حرکت وهزاران کار نکرده وعدم تمرکز برای نوشتن ... الان غبطه می خوردم که چرا زودتر به ذهنم نرسید حس میکنم یک لذت خاصی داشته باشه که من نتوانستم ان را درک کنم  

الان در پیچ و خمهای جاده راننده خیلی آرام در حال حرکت می باشد.

در ضمن این یادداشت رو باید ساعت یازده و نیم میگذاشتم که نت وصل نشد...از دور چراغهایی شهری را میبینم که فکر میکنم ایذه باشه

  • احمدرضا رحیمی




هر شب و روزم با تو میشه سپری
تو همه امید منه در به دری
ممنونتم اگه به من رحم کنی و
فقط یه بار به کربلاتون ببری

ببری اونجا که میگن قشنگترین شهرخداست
اونجایی که محل رفت و اومد فرشته هاست
ببری اونجا که میگن گنبدش از جنس طلاست
گلدسته هاش کشیده تا عرش خدای کبریاست

منی که یه عمریه، نوکر مادرتم
آقا میدمت قسم، منو هم ببر حرم

  • احمدرضا رحیمی



ای حضرت باران
چشمان تو طوفان
عالم اسیر تو
یا ساقی العطشان
ای یل ام البنین، پسر یعسوب الدین
هر کی دید چشماتو گفت،یا امیرالمومنین

  • احمدرضا رحیمی



منی که بزرگ شدم تو طواف پرچمت
منی که شیرینی روزگارمه غمت
منی که از این خونه نمیرم جای دیگه
 یه چی مونده تو دلم شبای محرمت

به همین نفس زدن ها
قسمت میدم حسین
ببرم به کرببلا
دیگه پوسیدم حسین
نمی خوام بهشت برم تا
حرمو دیدم حسین

  • احمدرضا رحیمی




دنیای منی
بی تو من اسیر دست سرنوشتم
نوکر توام
با تو هرکجا باشم توی بهشتم

  • احمدرضا رحیمی




به تو وابستمو، عاشقت هستمو
به ضریحــت آقــا،برسون دستـمو

  • احمدرضا رحیمی



مجنون توام
مجنون نگاه دلرباتم آقا
لیلای منی
بی تاب شبای کربلاتم آقا

  • احمدرضا رحیمی




سائلم؛
آب ودانه میخواهم
رحمت"مادرانه"میخواهم
آی"بی بی"گدا نمیخواهی!؟
پسر بی وفا نمیخواهی!؟
کاش میشد ز من سوال کنی
پسرم!کربلا نمیخواهی!؟

  • احمدرضا رحیمی



در بزرگی تو همین بس
بزرگان به دستان کوچکت پناه می برند
...........

در شام شهادت حضرت رقیه(س) شاید شنیدن یکی از زیباترین سینه زنی های سید رضا نریمانی از حضرت رقیه(س) خالی از لطف نباشد.برای شنیدن اینجا را کلیک کنید.
از همگی التماس دعا دارم

  • احمدرضا رحیمی

کَرَم مادرت
اگه چشمام تره
یه شب اربعین حرم
به خدا محشره

  • احمدرضا رحیمی