جمعه ای که گذشتدوباره یکی دیگر از لحظات به یادماندنی  و فرح بخش برای بچه های مسجد به یادگار ماند.حدود ساعت ۹صبح همه بچه ها برای عیادت مریض(حاج اکبر)با هم قرار گذاشتند.قرار شد برای عیادت میوه بخریم.اول دوتا از بچه ها گفتند ما می رویم میوه بخریم.چند قدمی رفتند که سیلی از جمعیت را پشت سرشان دیدند!!!حدود ۱۵نفر

وقتی که به مغازه رسیدیم ، مغازه بسته بود همه مثل صف نانوایی پشت سرهم ایستادیم یک دفعه یکی از بچه ها گفت برنج برنج... یکی دیگه هم مقوای قیمت میوه را از درخت کند وایستادسر خیابان شروع به میوه فروختن کرد!وخندیدن شروع شد...

برای مشاهد قسمتی از این فیلماینجا کلیک کنید.