یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی

"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
در پانزدهمین روز از ماه خدا در یکی از سالهایی که فرزندان آقا روح الله سودای آسمانها را داشتند به جرگه زمینیان پیوستم. آشنا به علوم آسمان و زمین و علاقمند به تاریخ معاصر ایران.این علاقه من را به سیاست کشاند ولی اهل سیاست نیستم، معتقدم سیاست "اهل"خودش را دارد و ما "اهلیت"آن را نداریم.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستم.
arrahimi@chmail.ir
اینستاگرام
https://www.instagram.com/ahmadrrahimi

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

عمود 299: حسینیه میرزا جواد تبریزی

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ب.ظ

یادداشت شب اول پیاده روی:96/8/13
توی مسیرپیاده روی مثه عادت همیشگی تقریبا تند میرفتم علی و مهدی مون اکثرا پشت سرم بودند؛یادمه تو دوران راهنمایی با یکی از دوستانم که مدرسه میرفتم بهم میگفت تو"جت " توپاهاته همش من باید دنبالت بدوم. علی مون هم میگفت من دارم همه را می بینم تو تنها کسی هستی که اینقدر داری تند میری همه را داری جا میزاری و میری. ای کاش درس خوندنت هم مثل راه رفتنت بودالان برا خودت کسی شده بودی!!! قرارمون این بود که به عمود سیصدکه رسیدیم اگه یه جای مناسبی پیدا کردیم همون جا برای استراحت اتراق کنیم. حول و حوش غروب بود دیگه که رسیدیم عمود سیصد. سمت راستمون را که نگاه کردم موکب و حسینیه میرزا جواد تبریزی را دیدم.اول فکر کردم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی نوویسنده کتاب المراقبات هستش بعد که رفتم عکسشون را دیدم فهمیدم که اشتباه کردم.


بهرحال چایی که خوردیم تصمیم گرفتیم که همینجا بمونیم چونکه مشخص بود که اینجا فضا و امکانات خوبی برای پذیرایی از زوار دارند.بعد از یک نماز جماعت باشکوه بلافاصله پذیرایی از زوارانجام شد. شام عدس پلوباگوشت ماست و یک عدد سیب بود. شام رو که خوردم یک چایی گرفتم و رفتم زیر عمود 299 وسط بلوار به تماشای جمعیت نشستم. مردم همچنان با همان شور و هیجان داشتند به مسیر پیاده روی ادامه میدادند اگرچه یه کم از ازدحام آن کاسته شده بود. واقعا ادم با دیدن این جمعیت مبهوت میشه چه شکوهی چه عظمتی،امروز تو مسیر پیاده روی تو این فکر بودم که اگه این جمعیت به طرف اسرائیل حرکت کنه چکار میتونند بکنند؟ راستی از لذت خوردن این چایی نمیتونم بگذرم باید بگم که خیلی چسبید. الان که دارم این یادداشت رو مینویسم ساعت حدود هفت و ربع شبه و مهدی و علی کنارم خوابه خوابند؛ طوری نیست بگذار بخوابند، فقط دلم به حالشون میسوزه صبح باید پام بشینند تا بیدارشم، اینو خودشون هم خوب میدونند.




  • ۹۶/۰۸/۲۴
  • احمدرضا رحیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی