ثواب گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست
منی که سه ماه نوکریاش را کردم بارها شد که بخاطر او و حمید کتک
خوردم. باکم نبود. افتخارم این بود که بهم اعتماد داشت. افتخارم این بود که توی
اولین عملیاتهای کردستان صدایم کرد و گفت: "صمد! آماده شو با هم برویم منطقه."
توی پوست خودم نمیگنجیدم. از ذوقم و از ناباوری رفتم و به خمسهلویی گفتم:
"آقا مهدی مرا خواسته، آقا مهدی گفت بیا، آقا مهدی گفت آماده شو. میدانی اینها
یعنی چی؟"
گفت: "جان من راست میگویی؟"
گفتم: "دروغم چیه؟ بیا از خودش
بپرس."
گفت: "یک کاری کن من هم بیایم."
حمید هم با ما بود. آن موقع مسئول جهاد سازندگی منطقه بود. قرار
بود برویم پاکسازی منطقه. ماشینمان خراب شد. در هر حال رفتیم رسیدیم به منطقه
سِرُو. جایی که پنجاه و پنج کیلومتر با مرز ترکیه فاصله داشت. آقا مهدی میخواست
آنجا مقرهایی ایجاد کند برای امنیت منطقه. نگران هم بود. یک جا برگشت به من گفت:
"اسلحهات را مسلح کن آماده باش!" خودش هم نارنجک از داشبورد برداشت گرفت دستش.
گفتم: "چی شده مگر آقا مهدی؟"
گفت: "حرف نزن! شیشه را بده پایین محکم بشین!
هر وقت گفتم شلیک کن میگویی چشم."
گفتم: "چشم."
از آن راه که گذشتیم از
نگرانی درآمد.
گفتم: "چه خبر بود مگر اینجا؟"
گفت: "اینجا مسیر حرکت ضد
انقلاب است، حس کردم خطر باید بیخ گوشمان باشد. چاره دیگری جز این کار نداشتیم."
نارنجک را گذاشت توی داشبورد گفت: "ناراحت نباش، راحت باش، تمام شد دیگر."
از آن روز کار من با آقا مهدی شروع شد که برویم شناسایی برای
پاکسازی منطقه. یکبار منتظر هلیکوپتر بودیم که نتوانست بیاید، بچهها من و آقا
مهدی را بردند گذاشتند جلوی لشگر ۶۴ ارومیه. هلیکوپترها آنجا بودند. اذان ظهر
رسیدیم. آقا مهدی گفت: "برویم اول داخل ثواب شویم." رفتیم وضو گرفتیم. گفتم: "برو
جلو آقا مهدی، بگذار نمازم جلا پیدا کند!"
گفت: "نداشتیم آ. برو فرادا
بخوان."
گفتم: "میگویند جماعت ثوابش بیشتر است."
برگشتنا از آنجا تا محل
هلیکوپترها یک دور "مرگ بر آمریکا" گفت. گفت: "آقای مشگینی گفته ثواب گفتن ِ مرگ
بر آمریکا کمتر از نماز نیست."
(منبع: "به مجنون گفتم زنده بمان"، کتاب دوم، چاپ اول، ص ۸۱ - ۷۹)
- ۹۵/۰۳/۱۵