یادداشت روز ۶ فروردین ماه ۱۴۰۴
با اینکه امروز دو هزار کلمه ام را نوشتم ولی همچنان دوست دارم بنویسم. مثل اینکه هیچ چیزی ننوشته ام و می خواهم تازه شروع کنم. آتش طمع وقتی در وجود کسی زبانه بکشد آنرا می سوزاند، چشمانش را کور می کند و هیچ چیز دیگری را نمی بیند. فقط خودش را می بیند و مقصودش را. انگار طمع به نوشتن داستان دیگری دارد هرچقدر طمع بورزی گشایش بیشتری، ایده بیشتری، لذت بیشتری نصیبت می شود.
امروز در آزاد نویسی ام این جملات را نوشتم:
۱) فونداسیون نوشتن همان ساده نویسی است.
۲) آزاد نویسی موتور محرک نوشتن است.
۳) نوشتن را من به عنوان یک فریضه دنبال می کنم.فریضه ای که اگر به خوبی انجام شود می تواند یک جامعه را تکان دهد و نجات دهد. تا این حد به نوشتن اعتقاد دارم ولی اینکه فهم داشته باشیم چی بنویسیم و برای کی بنویسیم این بنظرم اگر از خود نوشتن مهمتر نباشد، کمتر نیست.
۴)امروز هنر روایت از هرچیزی واجبتر است. اگر پنج اولویت کار فرهنگی را به من بگویند لیست کن، هنر روایت را اول می نویسم. ما به شدت در روایت عقب هستیم. اولین روایت ها از رسانه های خارجی بیان می شود و ما را در موقعیت انفعال قرار می دهد. روایت در موقعیت انفعال به درد لای جرز دیوار می خورد.
۵) خواستن در نوشتن یعنی بی وقفه نوشتن، برای نوشتن کلاس نگذاشتن، برای نوشتن بازی در نیاوردن.
6) نوشتن برای ما می تواند یک اتمام حجت باشد اتمام حجت برای اینکه می تونستی ولی نکردی، می خواستی ولی نخواستی باید می آمدی ولی نیامدی. توانستن در نوشتن یعنی ارتقا شخصیت، خواستن یعنی امید در دل همیشه روشن باشد و آمدن یعنی اینکه بتوانی موثر باشی.
7) من معتقدم به نوشتن نباید نگاه مُسکن داشت. بسیاری معتقدند که بنویسیم تا ارام بشویم بنویسیم تا از افکار منفی رهایی یابیم. این نگاه مسکنی است به نوشتن. ولی می توان نگاه ما به نوشتن یک نگاه پیش برنده باشد، یک نگاه تهاجمی باشد، یک نگاه محرک باشد اصلا می نویسیم تا همیشه ذهنی فعال و پویا داشته باشیم تا حتی برای یکبار هم افسردگی و افکار منفی به سراغمان نیاید، این یک نگاه مترقی به عرصه نوشتن است.