یادداشت روز ۷ فروردین ماه ۱۴۰۴
اگر از شما بپرسند صبحِ یکی از روزهای ماه رمضان آن هم در ایام عید نوروز که مجبور باشی بروی سرکار را در یک کلمه تصور کن، چه کلمه ای ای را برای آن تصور می کنید؟! من کلمه ای بهتر از خواب آلودگی را سراغ ندارم. حس و حال کار اصلا نیست مخصوصا اینکه همکاران غالبا مرخصی اند و از طرفی مردم هم آنچنان به ادارات مراجعه ای ندارند. حالا اداره ام را تصور کنید. صندلی های خالی با ارباب رجوعی که خبری از آنها نیست. چقدر زجر آور. راستش در اولین روز کاری چند بار به سرم زد که مثل آن روزهایی که از مدرسه فرار می کردیم، الان هم فرار کنم، ولی دلم نیامد. بگذارید با شما روراست باشم. کِرم این فرار اینقدر در وجودم لولید که پیش خودم گفتم:« ما که رفتیم!» و زدم بیرون.رفتم توی پارکینگ، دزدگیر را هم زدم. نشستم داخل ماشین. دیگر نتوانستم استارت بزنم همانجا قفل شدم. اینجا بود که دلم نیامد و پا پس کشیدم. گفتم این فرار اصلا شبیه آن فرارِ دوران مدرسه نیست. آن فرار از معلم بود و این از وجدان. بمان و کار کن.
در آزاد نویسی امروزم این جملات را نوشتم:
۱)ما نباید در خدمت به فرد دیگر یا خدمت به جامعه نگاهمان تبادل کالایی باشد. باید برای دیگران کار کنیم ولو اینکه دیگران کاری برایمان نکنند. این نگاه، نگاه الهی و خدا محوری است.همه باید داشته باشیم نباید منتظر تشکر آدمها در قبال کاری که برای آنها کردیم باشیم.اگر معتقدیم خدا بر اعمال ما ناظر است خوب دیگر منتظر چه هستیم خدا آرمان را می دهد دیگر.
۲)در مسیر نویسندگی و نوشتن باید هر روز زبانه های آتش شوق نوشتن برافروخته تر باشد. نباید بگذاریم آتش نشانان تنبلی، روزمرگی، افکار منفی این زبانه های آتش را خاموش کنند.
۳) در نوشتن ما را نباید مثل ماشین هل بدهند تا روشن شویم وگرنه دوباره خاموش می شویم. ماشین نوشتن فقط با عشق حرکت می کند. باید در درونت بجوشد و این جوشش ماشین را به حرکت در بیاورد. عاملْ باید درونی باشد نه بیرونی.ان وقت هیچگاه این ماشین توقف نمی کند.
۴) بعضی از ما آدمها روحیه کاسبی داریم.دنبال این هستیم در هر موقعیت و در هر اجتماعی و با هر اتفاقی کاسبی خودمان را بکنیم و برویم. این یکی از آفت های جامعه امروز است.
۵) ما با پتو گرم می شویم و آزاد نویسی همان پتوی نوشتن است.
۶) با یک شمع چنان امید در من زنده شد که این شمع فقط خانه را روشن نکرد بلکه تمام ذهنیت من را روشن کرد. تمام وجودم را روشن کرد. من تازه فهمیدم که اگر ذهنی روشن داشته باشم حتی در تاریکی هم روشن هستم.
۷) وقتی در نوشتن به مشکل بر می خورم یا مطلبی را درست از تنور در نمی آورم باید آن را در آزاد نویسی بیابم. آن مطلب در آزاد نویسی در ذهنم رو می افتد و می توانم آن را بگیرم.
۸) گل آزاد نویسی در صفحه سوم است. ذهن و دست گرم شده آمد و به کمترین فاصله رسیده اند و حالا در صفحه سوم می توانی کولاک کنی.
۹) با هر جمله نوشتن و یا با هر صفحه نوشتن یکی از یخ های فکری ما آب می شود.
۱۰) در نوشتن بارقه های امید در ما زنده می شود.