یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی

یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی

"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
در پانزدهمین روز از ماه خدا در یکی از سالهایی که فرزندان آقا روح الله سودای آسمانها را داشتند به جرگه زمینیان پیوستم. آشنا به علوم آسمان و زمین و علاقمند به تاریخ معاصر ایران.این علاقه من را به سیاست کشاند ولی اهل سیاست نیستم، معتقدم سیاست "اهل"خودش را دارد و ما "اهلیت"آن را نداریم.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستم.
arrahimi@chmail.ir
اینستاگرام
https://www.instagram.com/ahmadrrahimi

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

گفتگویی در مورد امانت

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۷ ب.ظ

  + را فرض کنید شخصیت حشمت در سریال ستایش است و با آن لحن بخوانید

 

+ بیبین من نه تو را می شناسم و نه تا بحال دیدمت نمیدونمم برا چی اینجایی ولی..

_ ولی چی آخه آق صفی

+ ولی اعتمادمو بهت امانت می دم

_ یعنی چی آق صفی، چرا مثل آینه صحبت نمی کنی؟!

+صفی دستش را مشت کرد و گذاشت جلوی دهانش و سرفه ای کرد گفت: بیبین تیمور وقتی که تو چیزی را به کسی امانت میدی انتظار داری _ صفی دوباره به سرفه افتاد

_انتظار دارم خیانت نکند

+صفی در حین سرفه سرش را تکان داد: آفرین بچه! نه انگار هَمِت بزنیم یه چیزایی رو میفته _ باز هم سرفه کرد 

_تیمور دست هایش را تو هم گره کرد و سرش را پایین انداخت و با نگاهی دزدانه به صفی گفت: اُنقدرها هم بی مایه نیستم آق صفی 

+ صفی دست چپش را روی شانه تیمور گذاشت و چشم هایش را در چشم های تیمور میخکوب کرد و انگشت اشاره دست راستش را به سینه تیمور زد : بیبین ارزش اعتمادم بیش از اون چیزایی که دوروبرت می بینی یه وقت فکر نکنی من این زلنگ وذولنگارا امانت بهت دادم. مواظب باش امانت دار چی هستی

  • احمدرضا رحیمی

دیالوگ

نوشتن

نویسندگی

گفتگو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی