یادداشت شب بیست و دوم ماه رمضان
چند وقته فقط میام سر میزنم و میرم.
یعنی یکی دوبار اومد بنویسم ولی کار پیش اومد،ننوشتم.
الان هم دارم مینوسم ولی توی دفترم، ان شاء الله بزودی منتشرش میکنم.
این روزها دارم به خیلی چیزها فکر میکنم؛در حقیقت کارم شده فکر کردن، رفتن به گذشته
عمری که استفاده بهینه ازش نشد، برنامه ریزی هایی که فی الواقع برنامه بهم ریزی بود،فکری که بی فکری بود.
ولی خدارو شکر...
از مایه ی داشته هایم راضی هستم
البته این رضایت باید بوی نارضایتی بدهد
باید تلاش بیشتری کنم، باید مطالعه بیشتری کنم.
دیشب داشتم به شبهای قدر پارسال فکری میکردم که چه تقدیری برایمان مقدر کردند.
عزیزانی که باید از دستشان میدادیم، راستی اگر اون شب به ما میگفتند چه می کردیم
چه دادهایی که نمی زدیم، چه ضجه هایی که نمی کردیم، چه گریه هایی که نمی کردیم.
خدایا امسال چی؟
این شبها به یک چیز دیگر هم فکر می کردم
شهدای مدافع حرم
انها هم شب قدر سال گذشته برایشان نوشتند...
خدایا چگونه گریه کردند،خدایا چطوری دعا کردند، خدایا از تو چی خواستند؟
خدایا اگر در تقدیرمان زندگی هست...
پس بنویس برایمان، زندگی به سبک شهدا
- ۹۵/۰۴/۰۷