یادداشت آخر شب(ازدواج)
چند وقتیه که خیلی دوست دارم دوباره وبلاگ نویسی را شروع کنم و مثل سابق وبلاگم به روز باشه ولی نمیدونم چرا اصلا حس و حالش نبود، این جوری میتونم بگم که تقریبا بی انگیزه شده بودم وبا اینکه اتفاقاتی زیادی برام افتاده که میتونستم با نوشتنشون اونهارو برای همیشه به یادگار بگذارم ولی اصلا دستم به صفحه کلید نمی رفت و من هم نظاره گر...
و اما بعد...
این روزها حالم خوبه تقریبا و دارم برای زنگی آیندم تصمیم میگیرم، این تصمیم برای هرکسی مهمه و قطعا برای مقطعی زندگی ادمارو تحت تاثیر قرار میده من هم از این قاعده مستثنی نیستم. حدود یک ماه پیش تصمیم گرفتم که با توجه به اینکه محرم نزدیکه سخنرانی های حاج آقا مجتبی تهرانی _شخصیت دوست داشتنی که تا زمانیکه زنده بود اصلا اسمش را هم نشنیده بودم و بعد از فوتش فهمیدم چه کسی را از دست داده ایم _ راکه در مورد محرم هست را مطالعه کنم تا با معرفت بیشتری محرم امسال را درک کنم.روند داشت به خوبی طی میشد هرشب مطالعه یک جلسه از سخنرانی های ایشون که واقعا با تمام وجودم مطالعه میکردم و آخر سخنرانی هم روضه - البته نوشتاری - وااای که نمیدونید چقدر لذت بخش بود برام...تقریبا جلد اول تمام شد یعنی دوسه جلسه دیگه مونده بود که ناگهان جرقه ای به ذهنم خورد که الان با توجه به بحث ازدواج نیازم به مطالعه کتابهای با این مضمون هست و باید این کتابها رو مطالعه کنم و سرانجام علیرغم میل باطنی رفتم به سمت مطالعه این جور منابع ، که البته کمک زیادی بهم کرد تا در این مسیر با فهم بهتری حرکت کنم.
و اما در مورد سابقات
در مورد سابقات حرف دارم اون هم به مقدار زیاد ولی صریح و روشن... ان شاء الله در روزهای آینده خواهم نوشت
- ۹۶/۰۶/۲۵