یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی

"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
در پانزدهمین روز از ماه خدا در یکی از سالهایی که فرزندان آقا روح الله سودای آسمانها را داشتند به جرگه زمینیان پیوستم. آشنا به علوم آسمان و زمین و علاقمند به تاریخ معاصر ایران.این علاقه من را به سیاست کشاند ولی اهل سیاست نیستم، معتقدم سیاست "اهل"خودش را دارد و ما "اهلیت"آن را نداریم.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستم.
arrahimi@chmail.ir
اینستاگرام
https://www.instagram.com/ahmadrrahimi

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

چند وقته فقط میام سر میزنم و میرم.
یعنی یکی دوبار اومد بنویسم ولی کار پیش اومد،ننوشتم.
الان هم دارم مینوسم ولی توی دفترم، ان شاء الله بزودی منتشرش میکنم.
این روزها دارم به خیلی چیزها فکر میکنم؛در حقیقت کارم شده فکر کردن، رفتن به گذشته
عمری که استفاده بهینه ازش نشد، برنامه ریزی هایی که فی الواقع برنامه بهم ریزی بود،فکری که بی فکری بود.
ولی خدارو شکر...
از مایه ی داشته هایم راضی هستم
البته این رضایت باید بوی نارضایتی بدهد
باید تلاش بیشتری کنم، باید مطالعه بیشتری کنم.
دیشب داشتم به شبهای قدر پارسال فکری میکردم که چه تقدیری برایمان مقدر کردند.
عزیزانی که باید از دستشان میدادیم، راستی اگر اون شب به ما میگفتند چه می کردیم
چه دادهایی که نمی زدیم، چه ضجه هایی که نمی کردیم، چه گریه هایی که نمی کردیم.
خدایا امسال چی؟
این شبها به یک چیز دیگر هم فکر می کردم
شهدای مدافع حرم
انها هم شب قدر سال گذشته برایشان نوشتند...
خدایا چگونه گریه کردند،خدایا چطوری دعا کردند، خدایا از تو چی خواستند؟
خدایا اگر در تقدیرمان زندگی هست...
پس بنویس برایمان، زندگی به سبک شهدا 

  • احمدرضا رحیمی

ماه رمضان که اومد هیچ، امروز روز چهارمه به همین راحتی؛ این را میگند گذشت عمر در چشم بهم زدنی.

هنوز یخ وب نویسی وا نرفته.بیش از پنج شش ماه از این عرصه دور بودم و در این مدت احوالاتی بر من گذشته که وصف نشدنیه ؛ مردن و زنده شدن کار روزانه من شده، هر روز و هر ساعتی که به فکر این اتفاق میفتم جونم بالا میاد دائم از خودم سوال میکنم که چرا این جور شد؟ حکمت خدا چی بود؟چرا توی این مقطع؟ ودهها سوال دیگه که نتیجه آن احساس یک فشار روانی سنگین بر روی خودمه. واقعا سنگینه، واقعا سخته و تحمل نکردنی ... یک دفعه طوفانی آمد و رفت و بار غمی برایمان بر جای گذاشت که نمی توانیم  آن را بر دوش بکشیم، به تنها چیزی که فکر نمی کردیم همین بود ولی همین هم شد... ولی باز هم خدارو شکر 

امام صادق می فرمایند

نَحنُ صُبّرٌ وَ شیعتُنا أصبَرُ منّا. قُلتُ: جعِلْتُ فداکَ، کیف صار شیعتُکم أصبَرُ منکُم؟ قال...
 
ما خاندانی صبور و شکیبائیم و شیعیان ما از ما شکیبا ترند. گفتم: جانم به فدایت، چگونه شیعیان شما از شما شکیبا ترند؟ فرمود: چون صبر ما بر چیزی است که می دانیم، امّا آنها بر چیزی که نمی دانند صبر می کنند.
 
امیدوارم خداوند این صبر مارا بپذیرد...
  • احمدرضا رحیمی

منی که سه ماه نوکری‌اش را کردم بارها شد که بخاطر او و حمید کتک خوردم. باکم نبود. افتخارم این بود که بهم اعتماد داشت. افتخارم این بود که توی اولین عملیات‌های کردستان صدایم کرد و گفت: "صمد! آماده شو با هم برویم منطقه."
توی پوست خودم نمی‌گنجیدم. از ذوقم و از ناباوری رفتم و به خمسه‌لویی گفتم: "آقا مهدی مرا خواسته، آقا مهدی گفت بیا، آقا مهدی گفت آماده شو. می‌دانی اینها یعنی چی؟"
گفت: "جان من راست می‌گویی؟"
گفتم: "دروغم چیه؟ بیا از خودش بپرس."
گفت: "یک کاری کن من هم بیایم."

حمید هم با ما بود. آن موقع مسئول جهاد سازندگی منطقه بود. قرار بود برویم پاکسازی منطقه. ماشین‌مان خراب شد. در هر حال رفتیم رسیدیم به منطقه سِرُو. جایی که پنجاه و پنج کیلومتر با مرز ترکیه فاصله داشت. آقا مهدی می‌خواست آنجا مقرهایی ایجاد کند برای امنیت منطقه. نگران هم بود. یک جا برگشت به من گفت: "اسلحه‌ات را مسلح کن آماده باش!" خودش هم نارنجک از داشبورد برداشت گرفت دستش.
گفتم: "چی شده مگر آقا مهدی؟"
گفت: "حرف نزن! شیشه را بده پایین محکم بشین! هر وقت گفتم شلیک کن می‌گویی چشم."
گفتم: "چشم."
از آن راه که گذشتیم از نگرانی درآمد.
گفتم: "چه خبر بود مگر اینجا؟"
گفت: "اینجا مسیر حرکت ضد انقلاب است، حس کردم خطر باید بیخ گوشمان باشد. چاره دیگری جز این کار نداشتیم." نارنجک را گذاشت توی داشبورد گفت: "ناراحت نباش، راحت باش، تمام شد دیگر."

از آن روز کار من با آقا مهدی شروع شد که برویم شناسایی برای پاکسازی منطقه. یکبار منتظر هلی‌کوپتر بودیم که نتوانست بیاید، بچه‌ها من و آقا مهدی را بردند گذاشتند جلوی لشگر ۶۴ ارومیه. هلی‌کوپترها آنجا بودند. اذان ظهر رسیدیم.  آقا مهدی گفت: "برویم اول داخل ثواب شویم." رفتیم وضو گرفتیم. گفتم: "برو جلو آقا مهدی، بگذار نمازم جلا پیدا کند!"
گفت: "نداشتیم آ. برو فرادا بخوان."
گفتم: "می‌گویند جماعت ثوابش بیشتر است."
برگشتنا از آنجا تا محل هلی‌کوپترها یک دور "مرگ بر آمریکا" گفت. گفت: "آقای مشگینی گفته ثواب گفتن ِ مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست."

 

(منبع: "به مجنون گفتم زنده بمان"، کتاب دوم، چاپ اول، ص ۸۱ - ۷۹)

  • احمدرضا رحیمی

اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ 

خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده اى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان.

تاساعاتی دیگر وارد ماه رمضان می شویم ماهی که در ان سراسر رحمت است وبرکت.افسوس که دست خالی به استقبال این ماه میروم...دست خالی که نه با کوله باری از گناه وعصیان... .

رجب وشعبان راخیلی راحت از دست دادم واکنو ن رمضان در راه است...

بازهم شعبان و بازهم مناجات شعبانیه حاج میثم مطیعی

توصیه میکنم حتما این مداحی را گوش بدیدبرای دریافت فایل اینجا کلیک کنید

  • احمدرضا رحیمی

بعداز این اتفاقی که برای بلاگفا افتاد خیلی ها به مقصد بلاگ مهاجرت کردند؛ من هم جزو یکی از اونها. این سفر مجازی هر چند علی رغم میل باطنی بود ولی واقعا باید میرفتم یعنی چاره ای نبود. بالاخره این تصمیم در اون مقطع  هم در جهت کاهش آلام یکسال از دست دادن محتوای وبلاگ بود و هم آشنایی با یک محیط دیگر.

الان که بعد از چند ماهی وقفه میخواهم دوباره وبلاگنویسی را شروع کنم قلبا دوست دارم در بلاگفا کار کنم چون خاطرات شیرین و تلخی بیاد دارم ،پستهای خاطرات،پستهای اعتقادی،پستهایی که باید نظرم را نسبت به برخی مسائل باید عنوان میکردم و... در حقیقت نزدیک به پنج سال باهاش زندگی کردن یک حس نوستالژی در درونم بوجود آورده نمی توانم آن را نادیده بگیریم.

پس از این به بعد هم در بلاگفا و هم در بلاگ من را خواهید دید

 

  • احمدرضا رحیمی
اول کتاب "خسی در میقات" مرحوم جلال آل احمد این مطلب کوتاه امده :
و از وی می آید رضی الله عنه که گفت یکبار به مکه شدم خانه مفرد دیدم.گفتم حج مقبل نیست.کی من سنگها ازین جنس بسیار دیده ام.بار دیگر برفتم خانه دیدم و خداوندخانه دیدم.گفتم کی هنوز حقیقت توحید نیست.بار دیگر برفتم.همه خداوند خانه دیدم.و خانه نه.بسرم فرو خواندند(کی) یا بایزید اگر خود را ندیدی و همه عالم را بدیدی مشرک نبودی. و چون همه عالم نبینی و خود را بینی مشرک باشی. آنگاه توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم.
علی بن عثمان هجویری
کشف المحجوب ص 134
  • احمدرضا رحیمی

سوژه ای عاشورایی در شب عاشورا 

این سوژه رادر شب عاشورای امسال گرفتم. ای کاش حال ماهم حالی پیدا کند... مثل این نوجوون

  • احمدرضا رحیمی

مجله تایم تیتر این هفته خودش را اختصاص داد به ایران و این گونه نوشت:
Time-Iran-2025
چگونه دهه بعدی ایران، جهان را تغییر خواهد داد؟
چند سوال:به نظرشما چه عواملی باعث می شود نشریات خارجی این گونه تیترها رو بزنند؟ دهه بعدی در کدام حوزه بیشترین تحول را خواهیم داشت؟ از نظر فرهنگی ما با چه تهدیدها و نقاط ضعفی مواجه هستیم؟ تغییر یا عدم پافشاری برروی چه گزاره هایی، جهان را تغییر خواهد داد؟سیاست های داخلی و خارجی بر روی چه اصولی استوار خواهد شد؟سهم برجام در تحولات اینده در همه ابعاد چقدر است؟ و...
  • احمدرضا رحیمی

دقیقا ده سال پیش در چنین شب و ساعتی - 2/5 بامداد - تونستم این عکس را بگیرم. اون روز با اینکه یک روز وسط هفته بود ولی مصمم بودم باید همین امشب عکاسی کنم . نزدیکای ظهر با پدرم عازم روستای همگین - مرز اصفهان و چهارمحال - شدیم.دو سه ساعتی از شب گذشته بود که رسیدیم به این روستا و مثل همیشه با اسمان ابری مواجه شدیم.تا ساعت یازده و نیم دوازده اسمان همچنان ابری بود وچاره ای جز خواب نداشتم!حول وحوش ساعت 2بامدادبود که پدرم بیدارم کرد و گفت اسمان صافه!پاشو عکاسی کن...باهر جون کندنی بود از یک اتاق گرم ونرم در یک شب پاییزی ،رهسپار یک فضای سرد وخشن و تاریک شدیم.وسایل را سریع وبا چشمانی نیم باز جم وجور کردم و رفتیم بیرون روستا و در مکانی مستقر شدیم ودر حالیکه کمی ان طرف تر حیواناتی که فکر می کنم گراز بودند جولان می دادند،شروع به عکاسی کردم... .نکته ای که برام جالب بود و خیلی بهم انرژی می داد ثبت خوشه های ام38،37،36،35 بود که بوضوح قابل رویت هستند.در کل اون شب یکی از به یادماندنی ترین شبهای عمرم بود سرمای لذت بخشی رو تجربه می کردم.وقتی هم که عکسها رو در چاپ کردم از فرط خوشحالی بال دراوردم و پرواز کردم!

مریخ در ارابه ران

مریخ در ارابه ران

مشخصات عکس:

دوربین:زنیت آ 122
لنــــــز:نرمال
دیافراگم:2/8
حساسیت:400کوداک
نوردهی:5دقیقه بدون موتور ردیاب و باسه پایه ردیاب کش
حد قدر اسمان:6/2

  • احمدرضا رحیمی

الان به ذهنم رسید که ببینم روزنامه ها در روز بعد از راهپیمایی 13 ابان چه تیترهایی رو کار کردند؛آخه 13 ابان روز ملی مبارزه با استکباره و راهپیمایی علیه استکبار، پس روزنامه ها باید اخبارو تصاویر این روز را به خوبی منعکس کنند.تصاویر صفحه اول روزنامه ها را در این پست گذاشتم، شما هم این روزنامه ها را با دقت ببینید؛ کلا مسلک این روزنامه ها دستتون میاد.  

عناوین اخبار روزنامه آفتاب یزد در روز پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ :

جهت مشاهده بقیه روزنامه ها اینجا کلیک کنید.


  • احمدرضا رحیمی